وردپرس رمان
برترین و جذاب ترین رمان ها 100% رایگان
دانلود رمان تقدیر خونین  از فاطمه سادات هاشمی نسب

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان تقدیر خـونین pdf از فاطمه سادات هاشمـی نسب

با لینک مستقـیم برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

 موضوع رمان: جنایی/پلیسی/معمایی/عاشقانه

 خلاصه رمان تقدیر خـونین

 به راستی فکر کن که دست هایت را بستـه اند؛ چشم هایت در اسارت بند های پارچه هستند و

قادر به دیـدن نمـیباشند ناتـوان و عاجز از درک موقعیتی هستی که در آن غرق شـده ای!

نمـی بینی، ولی حس مـی کنی  اما قادر به حل معماهای اطرافت نیستی و چقدر زجرآور

است گنگی درمـیان آن حجم از معماهای زندگی… ناچار از اجباری که قلبت بهت فشار مـی آورد،

بی خبر از دلیلواقعی قتل های اطرافت تنها بایـد به دنبال قاتلش بگردی و بی دلیل قضاوت

گوی آن ها باشی…واقعا این حقـیقت زندگیست؟ یا من در باتالق دروغینش گیر افتاده ام

و خـود از آن آگـاه نیستم… به راستی کدام؟

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان همخـواب اجباری

دانلود رمان شبگرد تنها

دانلود رمان تـوتیای چشمم

قسمتی از رمان

با تمام تـوانم مـی دویـدم، نه نه بایـد خـودم رو برسونم بایـد هر طور شـده مانعش بشم اگر اون کـار رو

بکنه برای همـیشـه هممون بدبخت مـی شیم

بخاطر زیاد دویـدن به نفس-نفس افتاده بودم ولی مهم نبود چون بالخره بهشون رسیـده بودم جلوی

چشم هام بودن کیوان، چاقو رو بالا اورده بود و زیر گلوش نگـه داشتـه بود نه نه! نبایـد انجامش مـی

داد نه! در حالی که خیلی ازشون دور بودم و هنوز داشتم مـی دویـدم تا از یه فاجعه جلوگیری کنم، از

تـه دل فریاد زدم :
شکه از دویـدن دست کشیـدم و به صحنه خیره موندم فایـده نداشت خیلی دیر شـده بود؛

خیلی سعیکیوان، نه کیوان! نکن، نکن نه !

کردم که این جوری نشـه؛ اما نشـد! کیوان با اون چاقویی که همـیشـه تـوی جیبش بود، گلوی نیما رو

بریـده بود و من خیلی دیر رسیـده بودم چی کـار کردم ما چی کـار کردیم! اونم اون جا بود!

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

  • مهستی
دانلود رمان یک شبانه روز  از مهتابی 22

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان یک شبانه روز pdf از مهتابی ۲۲ با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

   نویسنده این رمان مهتابی ۲۲ مـی باشـد

موضوع رمان:عاشقانه/اجتماعی

خلاصه رمان

رمان در مورد دختر چهارده ساله ای هستش که یک روز تمام از خـونه فرار مـی کنه/

اتفاقاتی که تـوی این یک روز فرار کردنش تـوی انزلی براش پیش مـیاد تـوی این رمان شرح داده مـیشـه ////

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

  • مهستی
دانلود رمان آخته  از زهرا حیاتی

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان آختـه pdf از زهرا حیاتی با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان زهرا حیاتی مـیباشـد

موضوع رمان :عاشقانه 

خلاصه رمان

 دخترک دستان خستـه و بی‌رمق‌اش را به سوی ویولن کشاند. انگشتان نحیف‌اش با مـیلی وافر در پی نواختن بودند! ارشـه را همچون تیغ تیز زندگی بر تن زخمـی ویولن نواخت؛ آوایی تلخ از همدردی آن دو برخاست، آوایی از آرزو‌های محال دخترک، از زندگی برباد رفتـه‌اش، از عشق جانسوزاش…

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

  • مهستی
دانلود رمان دچار یعنی عاشق (جلد دوم)  از تهمینه ارجمندپور

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان دچار یعنی عاشق (جلد دوم) pdf از تـهمـینه ارجمندپور 

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان تـهمـینه ارجمندپور مـیباشـد

موضوع رمان: عاشقانه

خلاصه رمان دچار یعنی عاشق (جلد دوم)

زندگی که خانواده‌ها بریـدند و دوختند و برتنشان پوشاندند، هرچند اسف‌بار به نظر مـی‌رسیـد اما ناگـهان درگیر رنگ و احساس شـد.

سیاوش به خـود قول داده بود که هرگز کلیـد قفلِ زندان قلبش را به دست کسی نسپارد؛

غافل از اینکه شاهزاده گیسوپریشانِ قصه، زمان زیادی مـی‌شـد که آن‌جا خـودش زندان‌بانی مـی‌کرد.

مهر سکوتی که برلب‌هایشان خـورده بود، حالا بایـد شکستـه مـی‌شـد. شایـد برداشتـه شـدن

این مُهر، باران مِهری مـی‌شـد و مـی‌باریـد تا زندگی تنفسی دوباره بگیرد.

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان دچار یعنی عاشق 

قسمت اول رمان دچار یعنی عاشق (جلد دوم)

در رو باز کردم و وارد اتاق شـدم. اما گلسا زیر پتـو بود. خم شـدم و پتـو رو از روی صورتش برداشتم.

شبیه بچه‌ها اخم شیرینی تـو چهره‌ش نمایان

بود. سریع خـودش رو تـوی پتـو پیچیـد. گفتم:

– خـوبی؟ چرا این‌قدر زود خـوابیـدی؟!

– هیچی خستـه‌م. اگـه دیر مـیای حداقل ابریشم رو بیار پیشم تنها نمونم.

– تنبل خانم، این‌جوری قول دادی غذا درست کنی؟!

انگـار از دستم دلگیر بود که گفت:

– حوصله نداشتم. خـودت درست مـی‌کردی یا بیرون غذا مـی‌خـوردی.

– چه‌قدر غر مـی‌زنی؛ پاشو حاضر شو بریم. این‌جوری پیش بره سوءتغذیه مـی‌گیری.

با ناز گفت:

– نمـیام.

کنار تخت نشستم. از این‌که گلسا خـودش رو عقب کشیـد خنده‌م گرفت. حتماً مـی‌خـواست نازش رو بکشم. گفتم:

– گلسا دیوونه‌م نکن! حرف گوش کن بگو چشم، بعدم مـگـه من نامحرمم که این‌قدر خـودت رو مـی‌پوشونی؟!

– دیگـه پررو نشو! خب برو تا حاضر شم. دچار یعنی عاشق (جلد دوم)

گلسا رو دوس داشتم چون پررو نبود. حد و حدود سرش مـی‌شـد. با این‌که مـی‌تـونست

راحت لباس بپوشـه و برای جلب تـوجه‌م دست به هر کـاری بزنه اما با حجب…

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

  • مهستی
دانلود رمان باورت نمیکنم  از Moaz17

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان باورت نمـیکنم pdf از Moaz17 با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان Moaz17 مـیباشـد

موضوع رمان :عاشقانه

خلاصه رمان:

دختری بی‌اعتماد نسبت به اطرافیان… شکست خـورده… رفیقـی که آرامش شـد…ماند… ساخت… حس‌های در هم… سردرگمـی… انکـار… فراموشی و شایـد… عشق!

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

  • مهستی
دانلود رمان زندگی دخترونه من  از عاطفه ثابت قدم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان زندگی دخترونه من pdf از عاطفه ثابت قدم با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان عاطفه ثابت قدم مـیباشـد

موضوع رمان : عاشقانه

خلاصه رمان زندگی دخترونه من

یه پسری که تنهاست پره غمه کسی دوستش نداره هیچ دوستی نداره پیک یه رستـورانه ….

همه چیزازاونجایی شروع مـیشـه که صاحب رستـورانه که یه مرد۲۹ساله مغروروصدالبتـه

ازسنگ ازش مـیخـوادبره ازمایش بده.. چه ازمایشی؟امـیرعلی داستان مایه مـیترسه ازجواب

ازمایشش که مباداصاحب کـارش بفهمه…ولی بااون ازمایش زندگیش عوض مـیشـه

عشق روتجربه مـیکنه پابه دنیای دخترانه ای مـیزاره که ازاینده اش خبری نداره…

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان زاده عمارت تاریکی

قسمت اول رمان زندگی دخترونه من

سرم پایین بودداشتم مسیرخـونه روپیاده مـیرفتم بوي گنداشغالاحالموبدمـیکرد.

چرامن عادت نکردم به این ها

سرمو به بلندکردم به کوچه تنگ وخـونه هاي قدیمـی خـودمون نگـاه کردم

خـونه ماتـوپایین ترین شـهرتـهران بود همـین که تـوفکربودم

رسیـدم جلودرخـونه دست کردم تـوجیبموکلیـدوبرداشتم ودربازکردم

همـین که پاگذاشتم تـوخـونه

مامانو دیـدم که تـوحیاط لباس مـیشست چشم هاموباغم فراوان بستم خدایاچراماپول نداریم

که یه ماشین لباس شویی بخریم

باصداي مامان چشم هاموبازکردم جوابوسلامشودادم

ورفتم طرفش نشستم جلوتشت لباس ها

قوربونت بشم تـوچرالباس هاي منو

مـیشوري مـگـه من مردم

وامادرتـومـیري سرکـارخـونه اي که بشوري؟من که کـاري ندارم مـیشورم

فداتشم

پاشو پاشوبریم داخل غذاتـوبدم باباتم دیرکرد

مهدي کجاست صداش نمـیاد

مادرخستـه بودبچم انرژیش تـومدرسه مـیره ساعت۹که مـیشـه غذاشومـیخـوره ومـیخـوابه

همونطورکه به طرف پله هامـیرفتیم گفتم

مامان تاشماغذاروگرم کنی من دست هاموبشورموبیام

باشـه مادر

دست هاموشستم رفتم سرسفره نشستم نگـاهی به غذاي جلوم کردم

ویه اه کشیـدم ازتـه دلم

پسرم دوست نداري؟

برم یه چیزدیگـه درست کنم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

  • مهستی
دانلود رمان پاکی و پلیدی  از مطهره حیدری مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان پاکی و پلیـدی pdf از مطهره حیـدری مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان مطهره حیـدری مـیباشـد

موضوع رمان: عاشقانه/طنز/استاد دانشجویی
خلاصه رمان پاکی و پلیـدی

بهار، دختری دورگـه‌ی جادوگر و گرگینه‌ی اصیل با نیروهای هفت گـانهبی‌خبر از این‌که چه

موجودیه آروم زندگی مـی‌کنه اما با آشنا شـدن با یک خـون آشام همه چیز

تغییر مـی‌کنه؛ خـون آشامـی که در قضا استاد دانشگـاهشـه…

دختری که از یک انسان تبدیل به قدرتمندترین موجود جهان مـیشـه که همه مخصوصا جادوگران

ازش هراس دارند! و در این مـیان خـون آشام و شیطان پرستی عاشق که

برای به دست آوردن عشقشون باهم مـی‌جنگند!

رازهای نهفتـه‌ی خطرناکی وجود داره که کسی از آن خبری نداره

اما با اومدن بهار کم کم برملا مـی‌شند……….

هشت نفر از اصیل‌های خـون آشام و گرگینه طی اتفاقاتی و با دلایلی با

هم متحد مـی‌شند تا تاریکی‌ها رو نابود کنند‌…

و در این مـیان عشق ممنوعه‌ای که بین بهار و یک خـون آشام اصیل (رامـین) که قراره..

رمان پیشنهادی:دانلود رمان پاراهور مرضیه یگـانه

قسمت اول رمان پاکی و پلیـدی

همون طور که دستـهی ترک برداشتـهی سبد رو با دو دستم گرفتـه بودم از آشپزخـونه بیرون اومدم.

دخترا زود باشیـد دیگـه؛ امروز آخرین روزیه که با خیال راحت تفریح مـیکنیما؛ اگـه بخـواین اینقدر طولش

بدین نمـیتـونیم یه جای خـوب تـو پارک واسه نشستن پیـدا کنیم. هستی بیحوصله گفت: اه بهار، چرا

اینقدر غر مـیزنی؟ منکه آمادم. نفس از اتاق بیرون اومد و درحالی که شال صورتیش رو مرتب مـیکرد گفت:

من هم همـینطور. خب پس خداروشکر؛ هرکدومتـون چندتا وسایل رو همراه خـودش بیاره. در چوبی

قهوهای هال رو با آرنجم باز کردم و از پلههای ترک برداشتـه با احتیاط پایین اومدم. به کمک دخترها وسایلها

رو داخل صندوق عقب ماشین که کنار دیوار خـونه پارک کرده بودم گذاشتیم . هرسه تامون با چند سال

کـار کردن…

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

  • مهستی
دانلود رمان رژلب قرمز  از مموت .ع

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان رژلب قرمز pdf از مموت .ع با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان مموت .ع مـیباشـد

موضوع رمان :عاشقانه 

خلاصه رمان

به نام جهاندار عالم

 خستـه بودم…

 از این دنیای پر قـیـد و بند و پرفاصله…

 از این روزهای تکراری بی خاطره…

بی عشق بودم…

 منزجر از این روزهای بی زنانگی و احساسات خاموش…

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

  • مهستی
دانلود رمان هرگز رهایم نکن  از یاسمین

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان هرگز رهایم نکن pdf از یاسمـین با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان یاسمـین مـیباشـد

موضوع رمان : عاشقانه/اجتماعی

خلاصه رمان هرگز رهایم نکن

سر خاله ی رها عاشق رها مـیشـه و با هم عقد مـیکنن اما چند روز مونده

به عروسیشون دختری وارد زندگی علی مـیشـه

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان تنفر دوار

قسمت اول رمان هرگز رهایم نکن

ساعت ۳ نيم شب بود و داشتم چرت ميزدم ديگـه بيش از اين نمي تـونستم بيدار بمونم اما هنوز هيچي نخـونده

بودم ۶ روز ديگـه كنكور داشتم و بجاي اينكه دوره كنم داشتم فصل هاي آخر شبكه روميخـوندم چقدر عقب بودم

همه اش تقصير اين ريما بود آخه االن وقت عروسي گرفتنه ۸ مرداد يعني دو روز بعد از كنكور من عروسي ريما

بود و همه به غير از رضا من رفتـه بودن يزد تا كاراي عروسي خانم رو انجام بدن رضا هم كه سرباز وظيفه بود و

مرخصي گرفتـه و اومده بود بندر پيشـه من تا من كنكور بدم و با هم به يزد بريم يك ده دقيقه اي ميشـد كه داشتم به

اينا فكر مي كردم كه با صداي سعيد از فكر و خيال بيرون اومدم :

اه اينم چقدر خر پف ميكنه !

سعيد پسر دايي و داداشم بود آخه وقتي بدنيا اومد زن دايي مريض بود و مامان من بهش شير داد سعيد و علي

پسر خالم ديروز اومده بودن بندر تا تـو كارا به رضا كمك كنن و بعد هم ما رو با خـودشون ببرن اون شب ديگـه

نتـونستم درس بخـونم چراغ و خاموش كردم و خـوابيدم روز بعد با صداي سعيد از خـواب بيدار شـدم :

رها رها پاشو اينجوري هيجا قبول نميشي باشـه پاشـدم

رها با تـوام پاشو ديگـه تـو تختم نشستم و خـواب آلود گفتم :

واي چقدر حرف مي زني تـو ! پاشو ببينم بيا صبحونه

رفت بيرون و من دوباره تـو جام خـوابيدم..

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

  • مهستی
دانلود رمان سایه منحوس  از رها 

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان سایه منحوس pdf از رها با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان رها مـیباشـد

موضوع رمان :عاشقانه 

خلاصه رمان:

دختری به نام سایه‌ست که در سن بیست‌سالگی با اکراه با پسری به اسم مسعود ازدواج مـی‌کنه و همـین ازدواج باعث مـیشـه حقایقـی برای سایه بازگو بشـه و این دختر رو که تسلیم مشکلات شـده، به بن‌بست زندگی برسونه؛ اما این تـه قصه نیست.

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

  • مهستی
درباره سایت
وردپرس رمان
دانلود رمان جدید
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وردپرس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.