دانلود رمان دختر بی همتای من  از عاطفه_ا شهرزاد_ر

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان دختر بی همتای من pdf از عاطفه_ا شـهرزاد_ر با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان عاطفه_ا شـهرزاد_ر مـیباشـد

موضوع رمان : عاشقانه/اجتماعی

خلاصه رمان دختر بی همتای من

اجبار فراموشی زندگی دیگر دنیای جدیـد تنهایی مطلق سر درد

خاطراتی تکه تکه هجوم ناگـهانی خاطرات و ! اجباری به برگشتن به دنیای قبل .

غمـی پوشیـده شـده از شیطنت جسمـی پر از درد،روحی پر از کل کل های بچگـانه

عشقـی که در مـیان هیاهوی خاطرات تکه تکه پدیـدار مـیشود اما سوالی بزرگ..؟

عشق برنده خـواهد شـد یا خاطرات تکه تکه..؟

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان باوان

قسمت اول رمان دختر بی همتای من

هووووووف واي اخه کی اول صبح اونم ساعت پنج و شش مـیره مسافرت اي خدا

ازجام پاشـدم و رفتم دستشویی بعد اینکه از دسشویی اومدم بیرون یکمـی رو تختم نشستم تا خـواب کلا از

سرم بپره و بعدش بنلد بشم اماده شم.

اصلا دلم به رفتن این مسافرت خانوادگی نبود نمـیـدونم چرا ولی یه دلهره عجیب داشتم ولی هرچی به مامان و

بابا مـیگفتم گوش نمـیـدادن و مـیگفتن این مسافرت برات لازمه که خستگیه کنکور از تنت بره بیرون.

به ساعت نگـاه کردم تازه ساعت ۰۵:۵ دقـیقه بود .

یه نفس عمـیــــق کشیـدم تا دلهرم از بین بره و پاشـدم اماده شـدم و چمدونمو که دیشب لباسام و خرت و

پرتامو گذاشتـه بودم تـوش رو برداشتم و با سختی بردم طبقه پایین.

مامان و بابا تـو حیاط داشتن وسایل رو تـو ماشین مـیچیـدن.

درحیاط باز کردم و با چمدون رفتم سمتشون وسلام صبح بخیر دادم بهشون و همه یعنی من و مامان و بابا (که

البتـه یه داداش بزرگم به اسم برسام دارم که اقاي خـوابالو گفت نمـیام ماهم بهش اسرار نکردیم بیاد)سوار ماشین

شـدیم و قرار شـد که صبحانه رو تـوي رستـوراناي راه بخـوریم.

من چون هنوز خـواب کـاملا از سرم نپریـده بود به خـواب فرو ….

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا