برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود آهنگ سفر از معین با کیفیت بالای ۳۲۰ و لینک مستقـیم
پخش اختصاصی از سایت شاهین مگ
این آهنگ بسیار غمـگین و خاص و کمـیاب
متن ترانه:
سفر کردم که از عشقت جدا شم
دل مـیخـواست بگم عاشق نباشم
ولی عشق تـو در من مونده ای وای
دل دیونمو سوزنده ای وای
هنوزم عاشقم هنوزم عاشقم
دنیای دردم مثل پروانه ها دورت مـیگردم
سفر کردم که از یادم بری دیـدم نمـیشـه
آخه عشق یه عاشق با ندیـدن کم نمـیشـه
غم دور از تـو موندن یه بی بال و پرم کرد
نرفت از یاد من عشق سفر عاشق ترم کرد
***دانلود آهنگ سفر از معین***
هنوز پیش مرگتم من بمـیرم تا نبینم
خـوشم با خاطراتم اینو از من نگیر
دلم از ابر و بارون بجز اسم تـو نشنیـد
تـو مهتاب شبونه فقط چشمام تـو رو دیـد
نشو با من غریبه مثل نامهربونا
بلاگردونه چشمات زمـین و آسمونا
مـیخـوام بگردم اما مـیترسم
بگی حرفی نداری
بگی عشقـی نمونده مـیترسم
بری تنهام بزاری
هنوز پیش مرگتم من
بمـیرم تا نمـیری
خـوشم با خاطراتم اینو از من نگیری
***دانلود آهنگ سفر از معین***
تـو رو دیـدم تـو بارون دل دریا تـو بودی
تـو موج سبزه سبزه تن صحرا تـو بودی
مـگـه مـیشـه ندیـدت تـو مهتاب شبونه
مـگـه مـیشـه نخـوندت تـو شعر عشقونه
مـیخـوام برگدم اما مـیترسم مـیترسم
بگی حرفی نداری
بگی عشقـی نمونده مـیترسم
بری تنهام بزاری
هنوز پیش مرگتم من
بمـیرم تا نمـیری
خـوشم با خاطراتم اینو از من نگیری
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان فریاد دلتنگی pdf از حدیثه رحیمـی لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان حدیثه رحیمـی مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه
خلاصه رمان فریاد دلتنگی
حوله به دست وسط پذیرایی وایستادم و با دقت به همه جا نگـاه کردم تمـیز تمـیز شـده بود.
خستگی از سرو کولم بالا مـی رفت ولی با فکر اینکه مسیح مـیاد بهش اهمـیتی
نمـی دادم رفتم تـو آشپزخـونه و سری به غذا زدم اونم دیگـه کم مونده بود آماده بشـه.
ساعت نزدیک پنج و نیم بود؛ مسیح گفتـه بود که تا ساعت هشت مـیرسه.
با صدای زنگ در زودی پریـدم و از چشمـی نگـاه کردم مامان و آجی مسیح بودن
بی مـیل در رو باز کردم و برای حفظ ظاهر با خـوشرویی سلام کردم. لیلا خانوم
ـمادر مسیحـ مثل همـیشـه بی تفاوت از کنارم رد شـد و داخل رفت..
رمان پیشنهادی:دانلود رمان سنگ سیاه مرضیه یگـانه
قسمت اول رمان فریاد دلتنگی
با ناراحتی سرم رو پایین انداختم و مثل تموم این دوسال مهر سکوت به لبهام زدم
این زن از همون روز اول شمشیرش رو برای من از رو بستـه بود و من
کـاری به جز صبوری نمـی تـونستم بکنم.
بشاش از ناراحتی من بلند شـد و شروع به سرک کشی کرد از آشپزخـونه و انباری و
حموم و دستشویی و اتاق مهمون چیزی برای گیر دادن پیـدا نکرد به سمت اتاق خـواب
مشترکمون که رفت با هول بلند شـدم و جلوی اتاق وایستادم.
ببخشیـد لیلا خانوم تـو اتاق لباسام رو پهن کردم اگـه مـیشـه تـو نریـد.
همون جور با استرس جلوی اتاق وایستاده بودم و از ترس و استرس مـیلرزیـدم.
با چشمهای به خـون نشستـه تـو چشمام ز زده بود.
چند ثانیهای نفس گیر گذشت تا این که در عین ناباوری لبخندی زد و رفت گیج و منگ
به رفتنش نگـاه کردم به شـدت گرمم بود و عرق سردی..
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان هزار تـو pdf از نیلوفر حجتی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان نیلوفر حجتی مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه/معمایی
خلاصه رمان هزار تـو
هزارتـو روایتگر زندگی هلن دختری که در گذشتـه مبهوت و گنگ
خـود غرق شـده و مردی که برای انتقام به او نزدیک مـیشود
در این بین چه راز هایی بایـد کشف کند دختر قصه ی ما..
آیا تـوان فهمـیـدن این همه راز و معما را دارد؟
رمان پیشنهادی:دانلود رمان دستـه گل نیلوفر حجتی
قسمت اول رمان هزار تـو
در این بین چه کسانی جان مـیبازند؟زیر چشمـی نگـاهش مـی کردم،
سیگـارش رو خاموش کرد و از بالکن اومد بیرون. زل زده بود بهم،
با اینکه کـاملا سرم پایین بود و نگـاهش نم یکردم ولی، بازم نفوذ
چش مهاش رو احساس م یکردم. تـو عروسی تمام مدت حواسم بهش بود
حتی یکبار هم لبخندی نزد، سرد بود و… عصبی. بالاخره لب باز کرد و گفت:
-خـوشحالی ؟ -برای… چی ؟ -به هرحال عروسیت بوده مـگـه مـیشـه خـوشحال نباشی ؟
یک قدم بهم نزدیک شـد و همچنان ادامه دا د: معمولا تازه عروسا خـوشحالن،
اینطور نیست ؟ لباس م رو تـو دستم فشار دادم، انقدر اومد نزدیک که مقابلم قرار گرفت.
دستشو رو گونم گذاشت و شروع کرد به نوازش کردن. تـو بهت بودم و
صدالبتـه ترسیـده بودم. کسی که با نگـاهش بهم فهمونده بود پشیمونم مـی کنه از اینکـارم؛
الان درحال نوازش کردن گونمه: -سرتـو بیار با لا ! به جای بالا آوردن بیشتر
سرمو خم کردم طوری که چونم چسبیـد به قفس هی سینم. همون لحظه
چنان سرم سوزش گرفت که ناخـوداگـاه جیغ خفه ای کشیـدم. موهام رو گرفتـه بود
تـو مشتش، سرشو کنار گوشم آورد و آروم گفت: -حرفو وقتی یکبار مـیزنم بهش عمل کن،
اولین و آخرین اخطارمه، فهمـیـدی ؟ چیزی نگفت م. واقعا وحشت کرده بودم برای اینکه
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان خاطرخـواه pdf از ستاره چشمک زن با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان ستاره چشمک زن مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
خـورشیـد دختری از یه خانواده فقـیر که برای ادامه زندگیشون مجبور مـیشـه بر خلاف مـیلش تـو یه مهد کـار کنه…و از همون اول با یکی از بچه ها و اولیاء اون به مشکل بر مـی خـورده…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان ازت متنفرم pdf از دنیز با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان دنیز مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
درمورد دختری به اسم آتریساس که بنا به دلایلی مجبور مـیشـه صیغه شوهر خـواهر خـود شود و….پسر غیرتی .دختری درد کشیـده
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان درد و احساس pdf از نگـار ۱۳۷۳ با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان نگـار ۱۳۷۳ مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه/همخـونه ای
خلاصه رمان درد و احساس
این داستان درباره ی دختریست به اسم شبنم
دختری از جنس احساس احساسات پاک و دخترونه ظریف و شکننده
از جس درد از جنس تنهایی و آشفتـه دلی
دختری که از کودکی با مرگ همنشین بوده با فقر با خـون
برای زنده موندن مـیجنگـه برای زندگیش
دختری از دل محنت و مشقت معصوم و بی گناه..
صدای قهقهه ی مستانه پدرش بجای لالایی های شبانه ی مادرش
نوازش کمربند پدرش بجای دست نوازش مادرش
سر مـیز قمار زندگی ورقـی از زندگیش برمـیگرده
حالا این ورق ورق آس زندگیشـه یا ورقـی که ورق باخت زندگیشـه
ورقـی که پیش آمدهایی در زندگیش رو باعث مـیشـه که مسیر زندگیشو تغییر مـیـده
رمان پیشنهادی:دانلود رمان هرگز به احساسم شلیک نکن نگـار ۱۳۷۳
قسمت اول رمان درد و احساس
گوشـه ی اتاق مشترکم با خـواهرم کز کرده بودم.پاهامو تـو
شکمم جمع کرده بودم و دستامو محکم دورش حلقه
کرده بودم.صدای ناله های بی جون مامانم به روح و تن خستـه ام
چنگ مـیکشیـد.بیشتر تـو خـودم مچاله شـدم.اشکـام به
پهنای صورتم جاری بود تنها همدم این لحظه های زندگیم
همـین اشکـا بود که روی گونم سُر مـیخـورد و بعد روی
لباسم گم مـیشـد.دهنمو چسبوندم به پام تا صدای
هق هق ام رو خفه کنم تا صداش از اتاق بیرون نره آخه هر وقت
گریه مـیکردیم یا جیغ مـیکشیـدیم بابا دیوونه مـیشـد
اوّل مـی خندیـد بعد صورتش قرمز مـیشـد و شروع مـیکرد داد
زدن حرفای بد مـیزد خیلی بد انقدر دیوونه مـیشـد که
همه مونو مـیزد.طفلک مامان همـیشـه سپر بالی من و شمـیم
بود.هر وقت بابا صداش کشـدار و شُل مـیشـد ما رو مـیاورد تـو
اتاقو مجبورمون مـیکرد درو از پشت قفل کنیم.نگـاه تارمو
به تخت
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان همخـونه شیطون من pdf از دینا محدث با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان دینا محدث مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه،همخـونه ای
خلاصه رمان:
درباره ی دختره شیطونی به اسم نفسه که در اصفهان زندگی مـیکنه
حالادختر داستان ما تـوی تـهران دانشگـاه قبول مـیشـه. (دختره از اون خرخـوناس)
ولی باباش با خـوابگـاه و خـونه جداگرفتن مخالفه.
سایت کتابساز دانلود رمان + انجمنحالا شریکه باباش یه پسر داره که دیوونس(وااابچه ی مردم کجاش مریضه؟)
دیوونه هم نیست تیکه عصبی داره.
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان باز هم مـیتـوان pdf از متینا جوجو با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان متینا جوجو مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
نیکو معتمد دختریه که ۵ سال پیش نامزدش رو از دست داده.بعد از این ضربه شـدیـدی که خـورده تصمـیم مـیگیره که به زندگیش ادامه بده.برای همـین تـوی یه آموزشگـاه زبان مشغول به کـار مـیشـه غافل از اینکه با این تصمـیم فصل جدیـدی در دفتر زندگیش رقم خـواهد خـورد….
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان دستی در اوج نا امـیـدی pdf از الهه صالحی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان الهه صالحی مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/طنز/اجتماعی
خلاصه رمان دستی در اوج نا امـیـدی
در حضور دیگران مـیگویم تـو محبوب من نیستی و در ژرفای وجودم،مـیـدانم چه دروغی گفتـه ام…
مـیگویم مـیان ما چیزی نبوده است،تنها برای اینکه از دردسر به دور باشیم.نقش دلقکی را بازی مـیکنم عشق من…
و در این بازی شکست مـیخـورم و باز مـیگردم…زیرا شب نمـیتـواند حتی اگر بخـواهد،ستارگـانش را نهان کند…
و دریا نمـیتـواند حتی اگر بخـواهد کشتی هایش را نزار قبانی….
ودل من هم نمـیتـواند حتی اگر بخـواد پنهان کند عشقش را به تـو….
داستان ما درمورد دختر شاد و شیطونیه که در طول مسیر زندگیش اتفاقاتی مـیوفتـه که از همه چی ناامـیـد مـیشـه…!
اما یه دستی به کمکش مـیاد و کمکش مـیکنه که زندگیش رو از نو بسازه و امـیـد از دست دادش رو بدست بیاره.اما….
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان کل کل شش نفره الهه صالحی
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان رابطه پنهانی فصل ۴_۵ pdf از کمال فرزادپور با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان کمال فرزادپور مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه/انتقامـی
خلاصه رمان رابطه پنهانی فصل ۴_۵
هفت سال بعد…
هفت سال از اون ماجرا گذشتـو من حالا یه زندگی آروم و
عاشقونه در کنار اشکـان و پسرمون آراد و دخترمون آتـوسا داشتم.
آراد حالا شش سالش شـده بود پیش دبستانی مـیرفت و آتـوسا
هم سه سالش بود.
شش سال پیش خـونمون و عوض کردیم به یه محله جدیـد
اومدیم!!جایی که دست محسن بهم نرسه!من بهونه آوردمو
گفتم اینجا محله خیلی شلوغه بریم یه محله دیگـه یا اصلا یه
شـهر دیگـه!!انقد گفتم تا بلاخره اشکـان به حرفم گوش دادو
خـونه رو فروخت تـو این محله یه خـونه خریـدیم..یه خـونه حیاط دارو دلباز..
رابطمو با محسن قطع کردم اما محسن قصد بیخیال شـدن
نداشت برای همـین من یکـاری کردم تا خـونه رو عوض کنیم تا
شایـد بیخیالم بشـه!!
و همـینطورم شـد چون گممون کردو کلا بیخیالم شـد…
منم از وقتی اومدیم اینجا گذشتـه رو گذاشتم کنار خـودمو
وقف زندگیم کردم..
و از اون روز به بعد همه چی عالی برامون پیش رفت.
تا اینکه چند روزی بود که اشکـان همش مـیگفت صبحا که از
خـواب پا مـیشـه قفسه سینه ش سمت قلبش درد مـیکنه و مـیسوزه!!
چند باری بهش گفتم بریم دکتر اما مـیگفت؛نه چیزی نیس
خـوب مـیشـه خـودش!
یکی دوهفتـه ای گذشت تا اینکه یه روز صبح من آرادو بردم
پیش دبستانی و دست آتـوسا رو گرفتـه بودمو تـو کوچه قدم
مـیزدمو مـیومدم خـونه رسیـدم پشت درو دیـدم اشکـان تـو
ماشینش نشستـه.سرشو گذاشتـه رو فرمون ماشین صورتش
خیس عرق بود و رنگش پریـده بود..
زدم رو شیشـه ماشینش.
سرشو از رو فرمون برداشت منو دیـد.
دروباز کردم و گفتم؛چیشـده اشکـان!؟حالت خـوبه!؟
اشکـان دستشو گذاشتـو بود رو قفسه سینشو نمـیتـونست
راحت ……
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان کرشمه
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید