دانلود رمان به بهانه درس خواندن از نوشین۷۸ با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری که در خانواده بزرگ شده که ازاد اما نه در درس خوندن…مجبوره برای درس خوندن هرکاری کنه حتی نامزد کردن با پسر….. ولی پس از چند ماه صیغه… زمانی که مدرک تحصیلیش رو گرفت همه چی برای پدرش افشا میشه و پدرش برا حفظ ابرویش میگه از کجا معلوم این چند وقته با هم رابطه نداشتید و همه چی دست به دست هم میده به یه ازدواج اجباری…
خلاصه رمان به بهانه درس خواندن
وقتی نشستیم تازه وقت شد به پسرا دقت کنم… یکیشون بلوزش لیمویی رنگ بود دو تا دکمه بالاشم باز گذاشته بود اخه یکی نیست به این یارو بگه تو که از الغری داری میمیری برا چی دکمه هاتو باز گذاشتی… نه هیکل درست حسابی داری نه دو تا تیکه عضله داری… اخه ادم چی بگه بر پدرو مادرت صلوات که این جوری اعصاب ادمو خط خطی می کنید… اخی… بچه معلومه در معرض توفان قرار گرفته همه ی موهاش رو به سمت چپ داده بود… چشاشم که قهوه ای روشن بود لباشم نازک… دماغم گوشتی…
خب اینکه مالی نبود میریم سراغ بعدی… یه بلوز نوک مدادی پوشیده بود… نه یکی نه دو تا… سه تا از دکمه هاشو باز گذاشته بود وای… عضله های شیش تیکش بهم چشمک میزد خدا… بازو هاش داشت تو بلوزه یا بلیزه میترکید لامصب چه هیکلی داشت کوفت دوست دخترش بشه… اصلا به ما چه نوش جونش… ما که بخیل نیستیم… والا… توجه کردید خوددرگیری دارم ولش بابا …کجا بودم اهان …یارو رو داشتم توصیف می کردم… بیشرف همه چیش تکه… بغل موهاشو زده بود …
ابرو هاشو هو چی دقت کردم ببینم تمیز کرده یا نه چیزی متوجه نشدم… ولی نه انگار تمیز نکرده اصلا به من چه تمیز کرده یا نکرده منو سننه… کثافت چشاش مشکی مشکی بود دماغشم کشیده و استخونی لباشم که عین خودم گوشتی بود… آخ بی صاب پام چرا درد می کنه… سرمو چرخوندم که با قیافه برزخی تانیا رو به رو شدم… با نگام بهش فهموندم که چته… با سرش به میز پسرا اشاره کرد سرمو چرخوندم که با پوزخند چشم مشکیه رو به رو شدم… کوفت مرگ نگاه داره حالا من یه نگاه به تو انداختم باید پرو بشی…